جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

اینجا جزیره اختصاصی منه:) اینجا از خاطرات دانشجویی تا خاطرات تدریس تا مطالبی که در مورد رشد و توسعه فردی هستش و برام جالبن رو مینویسم گاهی اوقات هم دلنوشته ؛)

آخرین نظرات

وقتی در کلاس دوازدهم بودم، به خاطر فعالیت‌های فرهنگی‌ که با دوستانم انجام داده بودیم، از ما تقدیر شد. هر کدوم از ما یک بسته هدیه گرفتیم که شامل یک خودنویس و یک کتاب بود. نام کتاب، خاطرات ژیان ۴۸ بود. این کتاب سال‌ها در قفسه خاک می‌خورد، تا اینکه یک روز که بیکار بودم، چشمم بهش افتاد. کنجکاو شدم، چند صفحه‌ای خوندم. به‌طرز عجیبی غافلگیر شدم!

کتاب، در مورد خاطرات یک معلم از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۸ در شهر ما بود بود. تصمیم گرفتم در ایام عید بخونمش. معلمی پرتلاش و سخت‌کوش که با دلسوزی و پشتکار در کارش پیشرفت کرد، ارتقای شغلی گرفت و به اعتباری درخور در آموزش‌وپرورش رسید.

اما در میان خاطراتش، یک روایت عجیب و تأمل‌برانگیز بود:

در آن دوران، به دلیل کمبود معلم، شرکت ذوب‌آهن منطقه ما تصمیم گرفت از مهندسان خود برای تدریس در مدارس استفاده کند. در این میان، یک خانم مهندس که به زبان انگلیسی مسلط بود و مدتی در آمریکا اقامت داشت، داوطلب تدریس در دبیرستان شد. او با این تصور که شرایط اینجا مانند مدارس نمونه تهران یا حتی آمریکا است، روش‌های تدریس آزادانه‌ای را به کار گرفت. دانش‌آموزان بدون اجازه وارد و خارج می‌شدند و فضایی غیررسمی در کلاس حاکم بود.

تا اینکه یک روز، این معلم جوان، گریان از کلاس بیرون آمد و گفت: «یکی از دانش‌آموزان با زنجیر مرا کتک زده!»

بعد از این اتفاق، به مسئولان مدرسه گفت: «حق با شما بود. با این دانش‌آموزان نمی‌شود با روش‌های جدید کار کرد.»

(قابل توجه همکارانی که قصد دارند آموخته‌های دانشگاه فرهنگیان را عیناً در واقعیت اجرا کنند!)

Raymond
۱۴ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۰۷

دیشب همکارم که هم ورودی دانشگاه فرهنگیان بودیم، باهام تماس گرفت که کلاس هامون رو جا به جا کنیم، بعد که داشتیم در مورد اتفاقات و تجربیات این دو سال صحبت می‌کردیم، می‌گفت:

1. "من دانش آموزان بی نظم و بی انضباط رو کتک میزنم در مدرسه دوره اول متوسطه و اینا تا کتک نخورند ساکت نمیشن، می‌گفت 2 و 3 نفر رو میزنم تا بقیه حساب کار دستشون بیاد، می‌گفت یه چیزهایی که توی دانشگاه فرهنگیان بهمون گفتن که با واقعیت خیلی فاصله داره. (از معلم های با سابقه هم پرسیدم میگه یک بار بزن توی مدرسه بپیچه که جدی هستی دیگه تمام)" اما من اصلا خوشم نمیاد کتک بزنم و اصلا این شخصیتو ندارم.

2. می‌گفت :"حتی برای مدیریت کلاست جلوی مدیر وایسا(می‌گفتم مدیر وظیفه اش فراهم کردن وسایل آموزشی و برنامه ریزی برای مدرسه هست و حق دخالت نداره)، اگه دانش‌آموزی خیلی بی انضباطه از کلاس اخراجش کن تا والدینش بیان و مدیر هم ضمانت کرد دیر قبول کن (می‌گفتیه معلم بوده دانش‌آموز رو اخراج کرده کل سال اجازه نداده بیاد توی کلاس!)، چون کلاس توعه و مدیریتش با توعه، هیچ کس حق نداره حتی مدیر توی کلاس تو دخالت کنه، اگه کلاست شلوغه که شلوغه، کسی حق نداره دخالت کنه".

3. می‌گفت:" من به دانش‌آموزان بی انضباط میگم حیوون یا گاهی میگم گوسفند ساکت و اصلا آدم حسابشون نمی‌کنم و اینکه اصلا حسابشون نکنی و فکر کنی گاون خیلی براشون سخته، وقتی کسی احترام کلاس رو نگه نمیداره و به معلم بی احترامی میکنه این لیاقتشه". 

راستش اینطوری صحبت کردن بیشتر خودم اذیت میشم و عذاب وجدان میگیرم.

نمی‌دونم بعضی اوقات فکر می‌کنم که باید راه این همکاران موفق در مورد مدیریت کلاس رو پیش بگیرم!

احساس می‌کنم‌ دانش‌آموزان اینطورین:

دستی که نون میده رو گاز میزنن، دستی که تو سری میزنه رو بوس میکنن. 

Raymond
۱۵ بهمن ۰۳ ، ۱۶:۳۳

از همون سال اول تدریسم، همکاران باتجربه یه توصیه مهم بهم کردن:
"در کنار معلمی، حتماً یه کسب‌وکار دیگه هم راه بنداز!"
چون واقعیت اینه که حقوق معلمی به‌تنهایی کفاف یه زندگی راحت رو نمی‌ده و آینده مالی آدم با حقوق ثابت خیلی قابل‌پیش‌بینی نیست.

من هم به این نتیجه رسیدم که برای داشتن یه آینده مالی بهتر، باید روی یه شغل دوم یا کسب‌وکار شخصی کار کنم. اما در عین حال، نمی‌خوام کیفیت کارم به‌عنوان معلم پایین بیاد. به همین خاطر، تصمیم گرفتم تدریسم رو هوشمندتر و مدیریت وقتم رو بهتر کنم تا بتونم هر دو مسیر رو با هم پیش ببرم.

در موردش فکر کردم و چند راهکار که برای این هدف در نظر گرفتم:

1. استفاده از منابع آماده برای طراحی سؤالات امتحانی

به‌جای اینکه هر بار سؤالات امتحانی رو از صفر طراحی کنم، سعی می‌کنم از بانک‌های سؤالات استاندارد، منابع آماده یا حتی سؤالات همکارانم استفاده کنم. این کار باعث می‌شه وقت بیشتری برای برنامه‌ریزی کارهای دیگه داشته باشم و کیفیت سؤالات هم حفظ بشه.

2. دانش‌آموز محور کردن کلاس یا روش تدریس یادگیری معکوس

به‌جای اینکه همه بار آموزش روی دوش من باشه، سعی می‌کنم دانش‌آموزان رو در روند یادگیری درگیر کنم. مثلاً:

  • به دانش‌آموزان فرصت می‌دم که مطالب رو ارائه بدن یا کنفرانس‌های کوتاه برگزار کنن.
  • بعضی از مباحث رو از زبان خودشون می‌شنوم و بعد در نقش راهنما وارد می‌شم و جمع‌بندی و توضیحات نهایی رو ارائه می‌دم.

این روش هم باعث می‌شه دانش‌آموزان فعال‌تر باشن و هم من انرژی بیشتری برای تمرکز روی بخش‌های مهم تدریس داشته باشم.

3. سپردن تصحیح برگه‌های تمرینی به دانش‌آموزان ممتاز

یکی دیگه از روش‌هایی که قصد دارم اجرا کنم، اینه که تصحیح برگه‌های تمرینی و روزمره رو به دانش‌آموزان برتر کلاس بسپارم.
البته من خودم شخصاً تصحیح سؤالات آزمون‌های اصلی و ترم رو انجام می‌دم، اما این روش در تمرین‌های روزانه باعث می‌شه حس مسئولیت‌پذیری در دانش‌آموزان تقویت بشه و هم‌زمان من وقت بیشتری برای تمرکز روی کارهای دیگه داشته باشم.

4. استفاده از محتوای آموزشی آماده به‌جای تولید محتوا

یکی از تغییرات مهمی که تصمیم گرفتم اجرا کنم اینه که دیگه خودم پاورپوینت یا محتوای آموزشی جدید تولید نکنم.
به‌جای اون، از محتواهای آماده و استاندارد که قبلاً توسط معلمان دیگه یا مؤسسات آموزشی تولید شده استفاده می‌کنم. این کار باعث می‌شه:

  • وقت کمتری برای آماده‌سازی تدریس صرف کنم.
  • روی ارائه بهتر درس تمرکز کنم به‌جای تولید محتوا.
  • مطمئن باشم که از منابع به‌روز و دقیق استفاده می‌کنم.

استفاده از منابع آماده نه‌تنها وقت من رو آزادتر می‌کنه، بلکه باعث می‌شه تدریسم هم استانداردتر و منظم‌تر باشه.

در نهایت، این تغییرات به من کمک می‌کنه که هم معلمی اثرگذار و باکیفیت باشم و هم وقت آزاد برای ساختن یه آینده مالی بهتر داشته باشم. این فقط یه تغییر هوشمندانه‌س، نه کم‌کاری! 😉 هر معلمی باید به فکر آینده خودش باشه، چون ما نمی‌دونیم زندگی در سال‌های بعد چطوری پیش می‌ره و همیشه بهتره برای داشتن یه زندگی پایدارتر، روی چند منبع درآمد کار کنیم.

 

Raymond
۲۱ دی ۰۳ ، ۱۶:۵۶

هنوز برام سخته، با اینکه از قبل کلاس محتوای آموزشی درست می‌کنم‌ :/ تا دانش‌آموزان راحت تر سر کلاس متوجه درس بشند، اما از پارسال تا الان همش احساس می‌کنم که زیاد ملاحظه دانش‌آموزان رو می‌کنم و هواشونو دارم، دانش آموزان اکثرا فهم اینو ندارند، باید خیلی سخت گرفت چه آموزشی چه کلاسداری! 

بعضی اوقات که نه، خیلی اوقات فکر می‌کنم و که حتما سال آینده برم قسمت اداره، اصلا اعصاب دانش آموز رو ندارم، راستش اصلا حوصله غرغر ها، سروصداها، توهین ها، مریضی ها‌(همش یکی ازدانش آموزان سرماخورده، منم مریض می‌شم)، جوگیری ها‌(ترس اینکه ماشینو خط بندازن، مثل ماشین یکی از همکارا)، محیط های کثیف و سطح پایین (دانش‌آموزان معتاد)، ترس ابلاغ مدرسه فنی که بهم بدن (اونجا دیگه بیشتر دانش‌آموزان معتاد و داغون از همه لحاظ) رو ندارم؛ راستی فکر میکنین معلمی شغل تمیزی هست؟ اصلا، دانش آموزان برخی اوقات با کفش وایسادن روی میز یا صندلی معلم!

خلاصه دلم میخواد برم اداره که با آدم‌های سطح بالا رفت و آمد کنم، محیطم تمیز باشه،‌ نسبت به مدرسه آروم باشه و با آرامش ذهن بیشتر کار کنم و زندگی!

 

Raymond
۱۴ دی ۰۳ ، ۲۲:۴۶

آقای هنری فورد میگه: تنها اشتباه واقعی آن اشتباهی است که چیزی از آن یاد نمی‌گیریم. 

بنابراین این نکاتی که میخوام بگم تجربه است! این تجربه‌ها رو کم کم از اول سال توی دفتر یادداشتم نوشتم و الان میخوام به صورت جمع و جور بگم!

1) مهم ترین تجربه: تجربه ای که خیلی به ضررم تموم شد، این بود که جلسه اول، انتظارات و قوانین رو به صورت کامل نگفتم، بنابراین از سال آینده جلسه اول رو به طور کامل انتظارات و قوانینی که از قبل آماده کردم و توی pdf نوشتم رو به دانش آموزان میگم مثل این مورد که بگم تمام امتحانات ترم بخشی از پازل نمره مستمرتونه و یه امتحان مستقل تحت عنوان نمره مستمر نداریم! (حقیقتش من خیلی طرفدار این ایده که امتحانات از پایه دهم نهایی شده تا دوازدهم و تاثیرش داره از کنکور بیشتر میشه، اینجا برای تلاش های مستمر و پیوسته ارزش قائل شدن)

2) برنامه ریزی نداشتم برای وقت های اضافه و استراحت کلاس؛ بنابراین از سال آینده برای اینکه از وقت های استراحت و اضافه کلاس استفاده خوبی داشته باشم تصمیم گرفتم پادکست های مختلفی که گوش میدم برای رشد و توسعه فردی و همچنین کتاب هایی که میخونم رو به عنوان درس زندگی یا تربیت بهشون بگم، یعنی علاوه بر آموزش بر تربیتشون هم تمرکز کنم، حتی اگه شده یک مقدار کوچک!

3) گروه برای اطلاع رسانی، امسال بعضی کلاس هام توی شاد گروه داشتن اما بعضی هاشون نه! و یه اشکالی که برنامه شاد داره که معلم نمیتونه یه گروه بسازه! بنابراین از سال آینده همون اول سال یه گروه توی فضای مجازی برای اطلاع رسانی تشکیل بدم و به دانش آموزان بگم که حتما گروه رو چک کنن.

4) در نظر نگرفتن رویدادهایی که ممکنه باعث تعطیلی کلاس ها بشه، سعی کنم کتاب رو دو هفته قبل از امتحانات از امتحانات تمام کتم تا اگه رویدادی اتفاق افتاد عقب نباشم، دو جلسه بعدش رو یه جلسه رو به عنوان مرور کتاب و جلسه بعد به عنوان تمرین نمونه سوال!

5) خط قرمز کشیدن روی برگه دانش آموزی که تقلب میکرد! این کار باعث شد که اون دانش آموز عصبانی بشه و برگه اش رو پاره کنه! برای جلوگیری از تقلب باید برگه رو از دانش آموز بگیرم و مانع از تقلبش بشم.

6) نبود برنامه منظم برای پرسش کلاسی، اولش گفتم هر جلسه آماده باشید پرسش داریم اما این ایده جواب نداد، بنابراین از سال آینده سعی کنم از درس به درس پرسش داشته باشم و فصل به فصل امتحان کتبی بگیرم.

7) ارفاق نداریم، امسال در پرسش کلاسی 5 سال از دانش آموزان میپرسیدم اما برخی که بلد نبودن یه سوال اضافه هم میپرسیدم، این ارفاق ها نتیجه اش پرو شدن دانش آموزان بود! بنابراین از سال آینده تنها 5 سوال پرسیده میشه و اینو باید از ابتدای سال بهشون بگم و اینکه ارفاق نداریم حتی 0.25 . (برای پرسش کلاسی میتونم سوالات رو در ورد بزارم با جواب بعد با فرمت heading فقط سوالات رو نمایش بده و جواب پنهان بمونه و با پروژکتور اینطوری سوال بپرسم!)
8) امسال بخاطر اینکه اول کتاب نوشته بود قسمت های بیشتر بدانیم و فعالیت ها و پاورقی و ... در امتحانات از آنها سوال طرح نمیشه، تدریس نکردم، اما امروز دبیرخانه علوم اجتماعی اعلام کرد که از مقدمه درس، تصاویر و زیرنویس، کادرهای رنگی، پاورقی، فعالیت ها، جداول، بخوانیم و بدانیم و غیره هم طرح سوال مجاز است، باید از سال آینده همه کتاب رو تدریس کنم و مانند امسال به دانش آموزانم بگم که فقط شماره صفحات کتاب رو نخونید، دیگه هر چی که هست رو باید بخونید.

9) سوالاتی که برای نوبت دوم هفتم و هشتم ها طرح کردم، سعی کردم توی دو صفحه باشه بخاطر همین فضای کمتری داشتن سوالات برای پاسخ، سال آینده حداقل 3 صفحه باشه و استانداردتر! 

10) امسال امتحان مستمر  که طراحی میکردم، زیاد روی قالب و استاندارد بودن وقت نمی‌گذاشتم، از سال آینده سعی میکنم امتحان های مستمر و نوبت اول رو که که طراحی میکنم هم قالب و هم محتوا استاندارد باشه و بزارم سایت گاما که سایر همکاران هم بتونن استفاده کنن.

11) امسال اینقدر از اداره تماس گرفتن که بیا ناظر امتحانات نهایی شو! قبول نمیکردم، چون تا آخر خرداد وقتم پر میشد! اما با یه وعده وسوسه کننده انتقالی قبول کردم، اما دیگه هیچ وقت ناظر نمیشم، خیلی سخته، خیلی.

Raymond
۲۲ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۳۸