جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

اینجا جزیره اختصاصی منه:) اینجا از خاطرات دانشجویی تا خاطرات تدریس تا مطالبی که در مورد رشد و توسعه فردی هستش و برام جالبن رو مینویسم گاهی اوقات هم دلنوشته ؛)

آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفتر خاطرات» ثبت شده است

خب امتحانات حضوری ترم مجازی! هم تمام شد، این چند روز سخت بود بخاطر خوابگاهی بودن هیچ وقت از خوابگاه و زندگی خوابگاهی خوشم نمیومد و نمیاد :/ خداروشکر این دو سال مجازی شد و از شرش خلاص شدم،  به بهانه تموم شدن ترم های مجازی چند تا نکته ای که خیلی وقته توی دفتر یادداشتم نوشتم میزارم اینجا:

یک. خیلی درگیر کارهای غیرضروری و اضافی شدم، مثل اخبار خوندن و فیلم و سریال دیدن زیاد، فیلم های تحلیلی سیاسی و فلان که خارج از دایره شایستگی بودن، تصمیم گرفتم خیلی کمشون کنم و برای اینکار یه فعالیت دیگه جایگزین کردم و یه وبلاگ ساختم که مطالب که میخونم در دایره شایستگی هستن رو اونجا بزارم.

دو.  «شناخت»، همون طور که در این پست گفتم استاد شماره 60 خیلی روی شناخت تاکید داشت و خیلی روی ادامه تحصیل، یادمه یه بار گفت من قصدم نبود دکتری بخونم و دست روزگار منو به این سمت برد اما اگه میدونستم میخوام تا دکتری پیش برم، درس های کارشناسی رو یه طور دیگه میخوندم و همینطور الکی پاس نمیکردم، برای ترم های بیشتر حواسم باشه یادمه اوایل این ترم داشتم فکر میکردم چه خوب میشه برای دروس دانشگاه یه فایل پاور داشتم که مطالب مهمه اون درس رو مینوشتم و وقتی ترم بعد مثلا از خودم میپرسم از این درس چی یادگرفتی بتونم حداقل 2 یا 3 صفحه توضیح بدم.

سه. از اول ترم پیگیر جزوه یا کتاب باشم، دیگه زحمت ضبط کلاس ها رو سامانه نمیکشه و خودم باید انجام بدم :( این ترم برای یکی از دروس تخصصیمون جزوه نوشتم، جزوه خوبی هم شد اما اشتباهم این بود که برای خوندنش و مرور در طول ترم زیاد وقت نذاشتم، نمیدونم چرا مرور سخته برام! یا روش هاشو نمیدونم!

چهار. پروژه ها و کار عملی ها رو زود انجام ندم و صبر، حوصله و وقت بزارم براشون و مرحله به مرحله کنم و یه مدت کوتاه  انجامشون ندم چون خوب از آب در نمیاد!

پنج. در مورد کار گروهی هم نمیدونم چکار کنم، شاید بخاط کمال گرا بودنم هست اما اگه هم تفویض وظایف کنیم باز هم گروهی ها درست انجام نمیدن و باز باید خودم انجامشون بدم، و وقت زیادی ازم میگیره تصمیم گرفتم اگه بشه یا خودم انجامش بدم و کار فردی باشه، یا با غریبه باشه که باهاش رودربایستی نداشته باشم، خلاصه که از کار گروهی خوشم نمیاد :(

شش. خلاصه نویسی، این ترم برای امتحانات کتاب یا جزوه رو خلاصه کردم برخی دروس با دوستان برخی هاشون هم خودم، خیلی خوب بود هم برای مرور شب امتحان هم برای طبقه‌بندی ذهن. 

هفت. استاد شماره 4 گفتن که دفتر خاطرات داشته باشید و یادگار خوب ذهن بچه های مردم باشید.

+ کاش سرویس بلاگ، به فکر راه اندازی اپلیکیشن بود، با گوشی که خیلی خیلی سخته و بیشتر افراد اکثر اوقاتشون رو از گوشی استفاده میکنن تا سیستم!

 

Raymond
۱۱ تیر ۰۱ ، ۲۱:۴۱

دیشب سر کلاس استاد شماره 4 که استاد ترم یک من هم بودن ؛ اولین جلسه ترم جدید بود و بعد از اینکه متوجه شدند که چند ترم قبل با ما کلاس داشتند یه احوال پرسی داشتند و بعد از اون از دانشجو ها خواستند که در طول این دوران آموزش مجازی اگه خاطره ای کسی داره و میخواد بیان کنه میتونه یکی از دوستان یه خاطره از سختگیری استاد ترم قبل گفتند:« استاد خیلی سخت گرفت ترم قبل و دو تا منبع سنگین هم داشتیم و من بخاطر مشکلات اینترنت و اینکه نتونستم برگ های پاسخنامه ام رو بارگذاری کنم درس رو افتادم» بعد استاد یه خاطره هم خودشون از دوران تحصیلشون گفتند:«در فاصله خیلی کوتاهی دو تن از اقوام نزدیک فوت میشن و من چند روز غیبت داشتم : اما یه استاد داشتیم که گفته بود اگه غیبت داشته باشید 2 نمره کم میکنم اگه آمدید و حضور پیدا کردین سر کلاس  و درس بلد نبودید 2 نمره دیگه کم میکنم ؛ بعد من که غیبت داشتم یکی از دوستان باهام تماس گرفت و گفت که استاد گفته که  به من سلام برسونه و بگه که به دلیل غیبت هاتون نمره امتحان شما از 14 حساب میشه و اگه 20 هم بشه نمره 14 هست من خیلی اون درس رو خوندم و رفتم سر جلسه امتحان و شرکت کردم نمرم شد 8.75 ؛ بعد رفتم پیش استادم و بهشون گفتم من این مشکل رو داشتم اگه براتون مقدوره بهم کمک کنید بعد استاد بهم گفتند میخواستند فوت نکنن !!!! (نمی بایست فوت میکردند!)».

استاد بعد از اینکه این خاطره رو تعریف کردند گفتند :«من هر موقع کسی در مورد افتاده درس برام میگه این خاطره یادم میاد ، بچه ها معلم که شدید خاطره خوب موندگار ذهن بچه های مردم بشید منظورم این نیست نمره مفت بدین ولی از مسیر انسانیت خارج نشین و با سرنوشت بچه های مردم بازی نکنید اگه براتون مقدوره دوباره امتحان بگیرین یا کار جمعی ازش بخواین یا هر شکل دیگه کمکش کنید» و همچنین گفتند:« موقعی که دانش آموز یا دانشجو میگه اینترنت ندارم ، نمیگم که نمره بدین حداقل کاری که میتونید انجام بدین و اینکه بخاطرش حقوق میگیرید یه تلاشی کنید که به نحوی عقب افتادگی بچه مردم جبران بشه».

و استاد پیشنهادات زیادی هم دادند مثل :

شماره 1 : کار هایی که انجام میدین رو یادداشت کنید توی یه دفترچه خاطرات سال 30 ام کاریتون که رسید : میتونید اونو تبدیل به کتاب کنید با عنوان هایی مثل  : 30 سال در آموزش و پرورش یا چشم به هم زدنی در آموزش و پرورش یا 30 سال در دنیای آموزش و پرورش و هدیه بدین به نسل های بعد. خیلی خوندنی میشه :)

شماره 2 : و گفتند : «زبان انگلیسی رو صرفا نخونید که ترجمه کنید بخونید که صحبت کنید» و  زبان لازمه پیشرفته.

شماره 3 : گفتند که :« علم هم خصوصی شده ، سرمایه گذاری خارجی یاد بگیرین مثلا بیت کوین و ارز های دیجیتال مثل من نباشید حیفم میاد ، ببینید که آقا میتونید ازش پول در بیارید؟ اینها آینده شما هستند من آینده نگری برای 20 سال آینده نداشتم شما اینطور نباشید».

بعد یکی از دوستان گفتند که :« استاد ما که معلم شدیم پی معلمی رو به تنمون مالیدیم و ما میدونیستیم که چیزی از نظر مالی در معلمی نیست و این رو پذیرفتیم ، و ما انتظار نداشتیم که مثل یه دکتر پول در بیاریم و دغدغه ما یه چیز دیگس ، من خودم وقتی دانش آموز بودم معلم فیزکمون یکی از بهترین معلم های استان بود اما وقتی زد توی کار اقتصادی فقط ربع ساعت سر کلاس بود و همش درگیر تماس های کار دیگش بود و از اون رسالت اصلیش دور شده بود و و کلا 2 ماه اومد سر کلاس و براش مهم نبود دانش آموز یاد گرفته یا نه و فقط به فکر کسب و کار خودش بود ، به نظر من معلم باید وقتش رو صرف مطالعه کنه و آینده بچه های مردم رو نابود نکنه».

بعد استاد گفتند :« توی خانواده دو نفر هستیم که درسخونده های خانواده هستیم وضع اقتصادیمون از همه بدتره ، نمیگیم که به درستون اهمیت ندین حرفم اینه که به فکر آینده اقتصادی خودتون هم باشید ، تمام اون چیزایی که در جامعه مردم دارند شما هم جامعه ازتون داره داشته باشید و شما باید بهتر از اونا داشته باشید تو مدرسه مثلا مدیر سطح بالا چرا شما باید در سطح معلم باقی بمونید خب مدیر میشین بعد که مدیر شدین یکی از  مدیرا از همه با سواد تره چرا شما باید یه مدیر بی سواد و یه دنده باشید؟ مدیر باسواد منعطف باشید و یکی دیگه یه ماشین گرون داره شما چرا باید پراید سوار شین؟ چرا شما نباید داشته باشید، من میگم همه اینها رو در کنار هم داشته باشید اما امیدوارم زندگی معلمی یا اینطوری بشه که قناعت به زندگی معلمی برگرده یا دلار 7 هزارتومن که بعد ببینید که اعجاز رو تنها باید در خاموش شدن آتشکده فارس دید یا هنر معلمی و نظرم اینه که اینها در تضاد نیستند ».

از دیشب تا الان فکر میکردم هم در مورد حرف استاد هم در مورد حرف دوستم که سر کلاس ، از یک طرف همون طور که اقتصاد میگه ما هزینه فرصت داریم و ما وقتی پولمون ( اینجا وقتمون) رو صرف چیزی میکنیم از مزایای گزینه های بعدی محروم میمونه و به نظرم این ذات دنیاس بخاطر اینکه وقت ما محدوده و اینجا به حرف دوستم میرسم که گفتند برای اینکه ما بخواهیم رسالت معلمی خودمون رو به بهترین نحوه انجام بدیم دیگه یه سری معایب هم داره مثل اینکه دیگه نمیشه اونقدر ها هم وضع اقتصادیمون خوب باشه و به نظرم استاد خیلی کمال گرایانه صحبت کرد اما از طرف دیگه که فکر میکنم که توی این سال ها از افراد مختلف شنیدم که محدود به یه منبع درآمد نباشید و از این حرف ها ، در نهایت میشه این نتیجه رو گرفت که نه یه کار بزرگ اقتصادی ، بلکه در کنار معلمی یه کاری که مثلا شریک یه کسب و کاری بشیم و غیره به هر حال طوری نباشه که به  رسالت اصلی ما ضربه بزنه حالا هرچند که معلم نباید دغدغه اقتصادی داشته باشه و این کار دولت ها که دارند در حق معلم ها انجام میدن اصلا درست نیست و معلمی که دکتر و مهندس و وزیر و غیره از زیر دست اینها رشد میکنن نباید اینگونه توی جامعه خُرد بشه اما خب دیگه با این شرایط معلمی رو پذیرفتیم و هدفمون از زندگی این رسالتمونه که باید به بهترین نحوه انجام بدیم.

Raymond
۰۴ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۵۲ ۴ نظر