چند روز پیش در کانال معلمان کشوری یک پیام از یکی از همکارانی که سال آخر تدریس هست، فرستاده شد.
"در آخرین سال خدمت در آموزش و پرورش هستم و سنوات خدمتم ۳۳ سال را نشان میدهد. اکنون احساس میکنم هنر تعلیم و تربیت و به ویژه کلاسداری و تدریس در این سالهای اخیر، کار بسیار سخت و دشواری شده است.
از این گذشته، چه در متوسطهٔ اول و چه در متوسطهٔ دوم، در مدارس دولتی، برخی دانشآموزان با ابتداییترین آداب و قوانین کلاس درس و آموزش آشنا نیستند؛ اعم از نحوهٔ نشستن روی میز و صندلی، اجازه گرفتن، نحوهٔ سؤال پرسیدن در حین تدریس یا پایان تدریس، حرمت و احترام بزرگترها، نپریدن در حرف دیگران، خوراکی خوردن، دستشویی رفتن، نحوهٔ آزمون دادن و قوانین مربوط به امتحان و ... .
متأسفانه اخیراً با برخی رفتارها در کلاس درس مواجه هستیم که نام اختلال رفتاری، نام مناسبتری برایشان است. سطح بیادبی و بیتفاوتی به درس به جاهایی رسیده که برخی دانشآموزان هر نوع توهین و دهنکجی را به دبیر و مجموعهٔ آموزش میکنند.
هنگام برپا گفتن برای معلم، از جایشان بلند نمیشوند، نگاه تمسخرآمیز به همکاران ما دارند. در بعضی مناطق که تمکن مالی بهتری دارند، این نگاه تحقیرآمیز به دبیران ما بیشتر است. دانشآموزان از پولی که به مدرسه دادهاند با افتخار صحبت میکنند و خود را مالک کلاس درس و مدرسه میدانند و موقع تدریس، آگاهانه و بدون واهمه با کنار دستی خودشان صحبت میکنند، خوراکی میخورند و این رفتار با کلاس درس و معلم، عامدانه و تقابلی است. میگویند: «پولش را دادهایم!» و هلمنمبارز میطلبند! و دقیقاً میدانند که هیچ قانونی از مدرسه و عوامل مدرسه حمایت نمیکند و متوجه شدهاند که مدرسه و معلم کاملاً خلع سلاح هستند. وقتی زنگ هم میخورد، انگار زندانیان یک ندامتگاه آزاد شدند! و معلم زیر دست و پا میماند.
در یکی از مدارس دخترانه، دانشآموزانی که در شاخهٔ نظری تحصیل میکنند و علیرغم چند درس تجدیدی، بدون مردودی به سال پایانی رسیدهاند (چون در آن نزدیکی هنرستانی نیست، در شاخهٔ نظری پذیرفته شدهاند)، آشکارا میگویند که هیچ علاقهای به درس و کلاس و مدرسه ندارند و عینِ ۳۰ نفرشان با صدای بلند، چشمدرچشم مدیر و معلم میگویند: «ما نمیخواهیم درس بخوانیم! و چون در خانه افسرده میشویم، برای فرار از خانه بهناچار به مدرسه میآییم!» مسئولان مدرسه همهٔ راهکارها را امتحان کردهاند و اکنون در فقدان حمایت اداری و قانونی، هیچ راهکاری برای برخورد ندارند. اینها عامدانه مانع آموزش هستند و الگوی بدی برای بقیهٔ بچهها هستند و چیزهایی که نمیتوان گفت... .
دانشآموزان، شمارهٔ تلفن مدرسه را در گوشی پدر و مادرشان بلاک کردهاند و مدیر مدرسه بعدها متوجه شده که چرا والدین جواب تماسهای او را نمیدهند!
دانشآموزان متوجه جایگاه ضعیف اجتماعی معلم شدهاند و هر توهین و بیادبی را در کلاس درس مرتکب میشوند. خیالشان هم راحت است، چون در هر شرایطی معلم حق ندارد او را از کلاس اخراج کند. همکار ما دانشآموز بسیار گستاخ و بیادب را از کلاس اخراج کرده. والدین مدعی هستند که روحیهٔ بچهٔ آنها جلوی همکلاسیها آسیب دیده، تحقیر شده و دبیر مربوطه باید پاسخگو باشد.
دیگر در کلاس درس نمیتوانیم در مورد ارزش علم و دانش صحبت کنیم. دانشآموز گستاخ میگوید: «آقا، یکی چیزی میگویم، ناراحت نشوید! اگر علم خوب بود، معلمها با پراید به مدرسه نمیآمدند! آقا اجازه، دایی من رانندهٔ یک کامیون است؛ یک بار را جابهجا میکند، در یک روز ۶۰ میلیون درآمدش هست!»
در آخرین سال خدمتم، معلم را شمعی در باد میبینم! موافق تنبیه فیزیکی نیستم، اما معتقدم که دستگاه باید بداند و هشیار باشد. ترکهٔ نازک اناری که از دست مهربان مدرسه حذف شد، ممکن است در آینده منجر به آسیبهای اجتماعی فراوانی شود.
نکاتی از این پیام که برام جالب بود:
۱_ یک معلم باسابقه و باتجربه وقتی میگه: "به ویژه کلاسداری و تدریس در این سالهای اخیر، کار بسیار سخت و دشواری شده است" پس مشکل از ما معلم های تازه کار نیست اگه کلاسداری سخته.
۲_ اگه دانشآموزان با ابتداییترین آداب و قوانین کلاس و آموزش و حرمت و احترام بزرگتر ها آشنا نیستند، کلاسداری اون معلم اشکال نداره، این نسل اینطوریه.
۳_ اکه دانشآموزان بی ادبی، بی تفاوتی به درس و توهین به دبیر میکنند، تقصیر معلم نیست، این نسل اینطوریه.
۴_ اگه آینده این مملکت داغون شد و هزارتا بلای دیگه سرش اومد تقصیر معلم نیست، سیستم حامی معلم نبوده.
۵_ اگه دیگه علم و دانش دیگه بی اهمیت شد و بهش توهین شد، تقصیر معلم نیست، تقصیر سیستمه که هیچ قدرتی برای مدیر و دبیر قائل نشده.