جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

اینجا جزیره اختصاصی منه:) اینجا از خاطرات دانشجویی تا خاطرات تدریس تا مطالبی که در مورد رشد و توسعه فردی هستش و برام جالبن رو مینویسم گاهی اوقات هم دلنوشته ؛)

آخرین نظرات

چند روز پیش در کانال معلمان کشوری یک پیام از یکی از همکارانی که سال آخر تدریس هست، فرستاده شد.  

"در آخرین سال خدمت در آموزش و پرورش هستم و سنوات خدمتم ۳۳ سال را نشان میدهد. اکنون احساس میکنم هنر تعلیم و تربیت و به ویژه کلاسداری و تدریس در این سال‌های اخیر، کار بسیار سخت و دشواری شده است. 

از این گذشته، چه در متوسطهٔ اول و چه در متوسطهٔ دوم، در مدارس دولتی، برخی دانش‌آموزان با ابتدایی‌ترین آداب و قوانین کلاس درس و آموزش آشنا نیستند؛ اعم از نحوهٔ نشستن روی میز و صندلی، اجازه گرفتن، نحوهٔ سؤال پرسیدن در حین تدریس یا پایان تدریس، حرمت و احترام بزرگترها، نپریدن در حرف دیگران، خوراکی خوردن، دستشویی رفتن، نحوهٔ آزمون دادن و قوانین مربوط به امتحان و ... .  

متأسفانه اخیراً با برخی رفتارها در کلاس درس مواجه هستیم که نام اختلال رفتاری، نام مناسب‌تری برایشان است. سطح بی‌ادبی و بی‌تفاوتی به درس به جاهایی رسیده که برخی دانش‌آموزان هر نوع توهین و دهن‌کجی را به دبیر و مجموعهٔ آموزش می‌کنند.  

هنگام برپا گفتن برای معلم، از جایشان بلند نمی‌شوند، نگاه تمسخرآمیز به همکاران ما دارند. در بعضی مناطق که تمکن مالی بهتری دارند، این نگاه تحقیرآمیز به دبیران ما بیشتر است. دانش‌آموزان از پولی که به مدرسه داده‌اند با افتخار صحبت می‌کنند و خود را مالک کلاس درس و مدرسه می‌دانند و موقع تدریس، آگاهانه و بدون واهمه با کنار دستی خودشان صحبت می‌کنند، خوراکی می‌خورند و این رفتار با کلاس درس و معلم، عامدانه و تقابلی است. می‌گویند: «پولش را داده‌ایم!» و هل‌من‌مبارز می‌طلبند! و دقیقاً می‌دانند که هیچ قانونی از مدرسه و عوامل مدرسه حمایت نمی‌کند و متوجه شده‌اند که مدرسه و معلم کاملاً خلع سلاح هستند. وقتی زنگ هم می‌خورد، انگار زندانیان یک ندامتگاه آزاد شدند! و معلم زیر دست و پا می‌ماند.  

 در یکی از مدارس دخترانه، دانش‌آموزانی که در شاخهٔ نظری تحصیل می‌کنند و علیرغم چند درس تجدیدی، بدون مردودی به سال پایانی رسیده‌اند (چون در آن نزدیکی هنرستانی نیست، در شاخهٔ نظری پذیرفته شده‌اند)، آشکارا می‌گویند که هیچ علاقه‌ای به درس و کلاس و مدرسه ندارند و عینِ ۳۰ نفرشان با صدای بلند، چشم‌در‌چشم مدیر و معلم می‌گویند: «ما نمی‌خواهیم درس بخوانیم! و چون در خانه افسرده می‌شویم، برای فرار از خانه به‌ناچار به مدرسه می‌آییم!» مسئولان مدرسه همهٔ راهکارها را امتحان کرده‌اند و اکنون در فقدان حمایت اداری و قانونی، هیچ راهکاری برای برخورد ندارند. این‌ها عامدانه مانع آموزش هستند و الگوی بدی برای بقیهٔ بچه‌ها هستند و چیزهایی که نمی‌توان گفت... .  

دانش‌آموزان، شمارهٔ تلفن مدرسه را در گوشی پدر و مادرشان بلاک کرده‌اند و مدیر مدرسه بعدها متوجه شده که چرا والدین جواب تماس‌های او را نمی‌دهند!  

دانش‌آموزان متوجه جایگاه ضعیف اجتماعی معلم شده‌اند و هر توهین و بی‌ادبی را در کلاس درس مرتکب می‌شوند. خیالشان هم راحت است، چون در هر شرایطی معلم حق ندارد او را از کلاس اخراج کند. همکار ما دانش‌آموز بسیار گستاخ و بی‌ادب را از کلاس اخراج کرده. والدین مدعی هستند که روحیهٔ بچهٔ آنها جلوی هم‌کلاسی‌ها آسیب دیده، تحقیر شده و دبیر مربوطه باید پاسخگو باشد.  

 دیگر در کلاس درس نمی‌توانیم در مورد ارزش علم و دانش صحبت کنیم. دانش‌آموز گستاخ می‌گوید: «آقا، یکی چیزی می‌گویم، ناراحت نشوید! اگر علم خوب بود، معلم‌ها با پراید به مدرسه نمی‌آمدند! آقا اجازه، دایی من رانندهٔ یک کامیون است؛ یک بار را جابه‌جا می‌کند، در یک روز ۶۰ میلیون درآمدش هست!»  

در آخرین سال خدمتم، معلم را شمعی در باد می‌بینم! موافق تنبیه فیزیکی نیستم، اما معتقدم که دستگاه باید بداند و هشیار باشد. ترکهٔ نازک اناری که از دست مهربان مدرسه حذف شد، ممکن است در آینده منجر به آسیب‌های اجتماعی فراوانی شود.

نکاتی از این پیام که برام جالب بود:

۱_ یک معلم باسابقه و باتجربه وقتی میگه: "به ویژه کلاسداری و تدریس در این سال‌های اخیر، کار بسیار سخت و دشواری شده است" پس مشکل از ما معلم های تازه کار نیست اگه کلاسداری سخته.

۲_ اگه دانش‌آموزان با ابتدایی‌ترین آداب و قوانین کلاس و آموزش و حرمت‌ و احترام‌ بزرگتر ها آشنا نیستند، کلاسداری اون معلم اشکال نداره، این نسل اینطوریه. 

۳_ اکه دانش‌آموزان بی ادبی، بی تفاوتی به درس و توهین به دبیر می‌کنند، تقصیر معلم نیست، این نسل اینطوریه.

۴_ اگه آینده این مملکت داغون شد و هزارتا بلای دیگه سرش اومد تقصیر معلم نیست، سیستم حامی معلم نبوده.

۵_ اگه دیگه علم و دانش دیگه بی اهمیت شد و بهش توهین شد، تقصیر معلم نیست، تقصیر سیستمه که هیچ قدرتی برای مدیر و دبیر قائل نشده.

Raymond
۳۱ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۳۹

وقتی در کلاس دوازدهم بودم، به خاطر فعالیت‌های فرهنگی‌ که با دوستانم انجام داده بودیم، از ما تقدیر شد. هر کدوم از ما یک بسته هدیه گرفتیم که شامل یک خودنویس و یک کتاب بود. نام کتاب، خاطرات ژیان ۴۸ بود. این کتاب سال‌ها در قفسه خاک می‌خورد، تا اینکه یک روز که بیکار بودم، چشمم بهش افتاد. کنجکاو شدم، چند صفحه‌ای خوندم. به‌طرز عجیبی غافلگیر شدم!

کتاب، در مورد خاطرات یک معلم از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۸ در شهر ما بود بود. تصمیم گرفتم در ایام عید بخونمش. معلمی پرتلاش و سخت‌کوش که با دلسوزی و پشتکار در کارش پیشرفت کرد، ارتقای شغلی گرفت و به اعتباری درخور در آموزش‌وپرورش رسید.

اما در میان خاطراتش، یک روایت عجیب و تأمل‌برانگیز بود:

در آن دوران، به دلیل کمبود معلم، شرکت ذوب‌آهن منطقه ما تصمیم گرفت از مهندسان خود برای تدریس در مدارس استفاده کند. در این میان، یک خانم مهندس که به زبان انگلیسی مسلط بود و مدتی در آمریکا اقامت داشت، داوطلب تدریس در دبیرستان شد. او با این تصور که شرایط اینجا مانند مدارس نمونه تهران یا حتی آمریکا است، روش‌های تدریس آزادانه‌ای را به کار گرفت. دانش‌آموزان بدون اجازه وارد و خارج می‌شدند و فضایی غیررسمی در کلاس حاکم بود.

تا اینکه یک روز، این معلم جوان، گریان از کلاس بیرون آمد و گفت: «یکی از دانش‌آموزان با زنجیر مرا کتک زده!»

بعد از این اتفاق، به مسئولان مدرسه گفت: «حق با شما بود. با این دانش‌آموزان نمی‌شود با روش‌های جدید کار کرد.»

(قابل توجه همکارانی که قصد دارند آموخته‌های دانشگاه فرهنگیان را عیناً در واقعیت اجرا کنند!)

Raymond
۱۴ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۰۷

دیشب همکارم که هم ورودی دانشگاه فرهنگیان بودیم، باهام تماس گرفت که کلاس هامون رو جا به جا کنیم، بعد که داشتیم در مورد اتفاقات و تجربیات این دو سال صحبت می‌کردیم، می‌گفت:

1. "من دانش آموزان بی نظم و بی انضباط رو کتک میزنم در مدرسه دوره اول متوسطه و اینا تا کتک نخورند ساکت نمیشن، می‌گفت 2 و 3 نفر رو میزنم تا بقیه حساب کار دستشون بیاد، می‌گفت یه چیزهایی که توی دانشگاه فرهنگیان بهمون گفتن که با واقعیت خیلی فاصله داره. (از معلم های با سابقه هم پرسیدم میگه یک بار بزن توی مدرسه بپیچه که جدی هستی دیگه تمام)" اما من اصلا خوشم نمیاد کتک بزنم و اصلا این شخصیتو ندارم.

2. می‌گفت :"حتی برای مدیریت کلاست جلوی مدیر وایسا(می‌گفتم مدیر وظیفه اش فراهم کردن وسایل آموزشی و برنامه ریزی برای مدرسه هست و حق دخالت نداره)، اگه دانش‌آموزی خیلی بی انضباطه از کلاس اخراجش کن تا والدینش بیان و مدیر هم ضمانت کرد دیر قبول کن (می‌گفتیه معلم بوده دانش‌آموز رو اخراج کرده کل سال اجازه نداده بیاد توی کلاس!)، چون کلاس توعه و مدیریتش با توعه، هیچ کس حق نداره حتی مدیر توی کلاس تو دخالت کنه، اگه کلاست شلوغه که شلوغه، کسی حق نداره دخالت کنه".

3. می‌گفت:" من به دانش‌آموزان بی انضباط میگم حیوون یا گاهی میگم گوسفند ساکت و اصلا آدم حسابشون نمی‌کنم و اینکه اصلا حسابشون نکنی و فکر کنی گاون خیلی براشون سخته، وقتی کسی احترام کلاس رو نگه نمیداره و به معلم بی احترامی میکنه این لیاقتشه". 

راستش اینطوری صحبت کردن بیشتر خودم اذیت میشم و عذاب وجدان میگیرم.

نمی‌دونم بعضی اوقات فکر می‌کنم که باید راه این همکاران موفق در مورد مدیریت کلاس رو پیش بگیرم!

احساس می‌کنم‌ دانش‌آموزان اینطورین:

دستی که نون میده رو گاز میزنن، دستی که تو سری میزنه رو بوس میکنن. 

Raymond
۱۵ بهمن ۰۳ ، ۱۶:۳۳