جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

اینجا جزیره اختصاصی منه:) اینجا از خاطرات دانشجویی تا خاطرات تدریس تا مطالبی که در مورد رشد و توسعه فردی هستش و برام جالبن رو مینویسم گاهی اوقات هم دلنوشته ؛)

آخرین نظرات

آها! که اینطور!!
چندین ماه هستش که نمیتونم قشنگ تمرکز  کنم ! حتی موقع هایی که وبگردی میکردم بیشتر تمایل داشتم متن های کوتاه رو بخونم انگار حوصله متن های طولانی رو نداشتم (ای بابا مرا چرا اینگونه گشته است :/) 
تا اینکه چند روز پیش همینطور که دنبال کتابی در مورد تمرکز و مطالعه عمیق در طاقچه بودم اسم این کتاب توجهم رو جلب مقدمه مترجم رو خوندم چی بود؟  همش حرف دل :/
«جانا سخن از زبان ما می گویی.»

در مورد تاثیرات اینترنت و حتی شبکه های اجتماعی بر مغز انسان است و اینکه چطور باعث میشه ما سطحی مطالب رو بخونیم و بی حوصله بشیم نسبت به کتاب خوندن!

 

قسمتی از کتاب :  کم عمقها: اینترنت با مغز ما چه می کند؟  نیکلاس کار

طی چند سال اخیر همیشه این حس ناخوشایند را داشته ام که انگار کسی یا چیزی با مغز من ور می رود، نقشه مدارهای عصبی ام را بازسازی و حافظه ام را دوباره برنامه نویسی می کند. البته، ذهنم از دست نمی رود تا جایی که فعلا میدانم - اما در حال تغییر است. دیگر به سیاق گذشته فکر نمی کنم. این حس غریب بیشتر حین مطالعه به من دست می دهد. پیشتر، غرق شدن در کتاب یا مقاله ای بلند برایم آسان بود. ذهنم درگیر پیچش های روایت یا چرخشهای بحث میشد و می توانستم ساعت ها در درازای یک نوشته پرسه بزنم. اما دیگر این طور نیستم. اکنون تمرکزم بعد از دو یا سه صفحه از بین می رود. بی قرار می شوم، سر نخ را گم می کنم و دنبال کار دیگری برای انجام دادن می گردم. مثل این است که باید دایما ذهن خودسرم را سر متن برگردانم. مطالعه عمیقی که قبلا به صورت طبیعی به سراغم می آمد، الان به یک چالش تبدیل شده است.

در ابتدا به نظرم آمد که شاید من گمراه یا منزوی شده باشم. اما گمان نمیکنم این طور باشد، چون وقتی مشکلاتم در مورد مطالعه را با دوستانم در میان می گذارم، می گویند که آنها هم از همین مصیبت رنج می برند. هر چه بیشتر از وب استفاده می کنند، برای متمرکز ماندن روی یک متن بلند، با چالش بیشتری مواجهند. بعضی شان حتی نگرانند که شاید به پریشان فکری مزمن دچار شده باشند! چند نفر از وبلاگ نویس هایی هم که نوشته های شان را می خوانم، به همین پدیده اشاره کرده اند. اسکات کارپ، که پیشتر برای ایک مجله کار می کرد، ولی الان وبلاگی در باب رسانه های برخط دارد، اعتراف می کند که دیگر اصلا کتاب نمی خواند. او در وبلاگش می نویسد «رشته اصلی من در دانشکده ادبیات بود و خوره کتاب خوانی بودم. اما چه شد؟» و خودش در مورد پاسخ سوالش گمانه می زند: «شاید دلیل این که بیشتر مطالعه ام را روی وب انجام می دهم، به این خاطر نباشد که شیوه مطالعه ام عوض شده چون دنبال راحتی در مطالعه هستم بلکه از این جهت باشد که شیوه تفکرم تغییر کرده است.»"

Raymond
۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

قاعدتا در دانشگاه فرهنگیان کارورزی یک رو نباید تدریس کرد اما خب به پیشنهاد همکاران و معلمان عزیز و دلسوز بنا شد یه جلسه رو تدریس داشته باشم اما خب این تدریس یکم فرق میکرد ؛  معلم راهنما هم سر کلاس میبود ! 

خب از هفته قبل به معلم راهنما اطلاع دادم که هفته آینده این درس بر عهده من ؛ ایشون هم استقبال کردند و گفتند خیلی خوبه و باعث میشه که آماده تر بشی از همین الان ؛ راست هم میگفت کی حوصله داره که 2 ترم دیگه صبر کنه تا تازه وارد تدریس بشه و تجربه کسب کنه ...

طبق اون استاندارد هایی که از ترم قبل یاد گرفته بودم طرح درس نوشتم و جزوه اون درس رو آماده کردم و آماده شدم برای روز کارورزی.

روش تدریس پرسش و پاسخ و سخنرانی رو انتخاب کردم ؛ اما زیاد این تدریس ایده آلم نیست اما چه میشه کرد نه میشه از روش تدریس نمایشی استفاده کرد بخاطر اینکه مدرسه امکانات نداره مثل پروژکتور و اینکه من تنها یه جلسه تدریس داشتم و اگه کاملا کلاس به دستم بود (دبیرشون بودم) از روش تدریس معکوس استفاده میکردم ( اما برای شروع زیاد هم بد نبود)

اما تنها چیزی که میدونستم نباید انجام بدم ؛ روش تدریس معلم راهمام بود (روش تدریس سوال محور )! اصلا روش تدریس جالبی و مفیدی نیست و در طول این ترمی که من مدرسه سر اون کلاس بودم شاگردان تنها به دنبال تمام کردن کتاب و نوشتن سوالات بودند تازه این قسمت خوب ماجرا بود برخی هم که اصلا درس رو گوش نمیکردند و برخی سوالات رو از قبل نوشته بودم البته کمی هم حق دارند ! چرا ؟

روش تدریس کسل کننده ای بود ! فقط روخوانی کتاب و نوشتن سوالات و تمام!

به نظرم معلم علاوه بر روش تدریس فعال  باید در تدریسش مطالبی فراتر از کتاب درسی رو دنبال کنه و متکی به کتاب نباشه ! متاسفانه توی سیستم آموزشی ایران خیلی به کتاب متکی هستند بر خلاف سیستم ژاپن که کتاب حکم راهنما رو داره نه همه چیز رو ...

کارورزی یک هم تمام شد و من ماندم ام با تعداد زیادی دغدغه در امر آموزش و هم تربیت براساس سند تحول !

Raymond
۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۷:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

 پادکست جالبی بود گفتم به اشتراک بزارم امیدوارم مفید باشه :) 


یا باید یه کاری رو از اول بدون نقص یا بی‌نظیر شروع کنه یا اگه از اول خوب پیش نرفت دیگه بیخیالش میشه و ولش میکنه. 
کسی که درگیر کمال طلبی هست خیلی سخت کاری رو شروع میکنه یا مدام انجام دادن کار هاشو به عقب میندازه به امید این که بهترین زمان ممکن برسه ولی همیشه بهترین زمان ممکن پیش نمیاد ؛ چون میخواد تمام جزئیات اون کار رو بدون نقص انجام بدن برای همین شروع اون کار خیلی براشون سخته! خیلی وقت ها ما فقط باید شروع کنیم و منتظر بهترین زمان ها نباشیم. 


اگه بدونن که کاری که میخوان شروع کنن با مشکلاتی رو به رو میشن که نمیتونن به بهترین نحو ممکن اونو انجام بدن اون کار رو شروع نمیکنن. 
و این فرد مدام میخواد بهترین حالت خودش باشه 

Raymond
۰۸ آذر ۰۰ ، ۲۰:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

+ عجب روزگاری شده ...

- چی شده ؟

+ هیچ کس درکم نمیکنه همین :)

 

 

پ.ن : دیالوگ این روزای من 

دریافت
حجم: 8.29 مگابایت
 

Raymond
۰۱ آذر ۰۰ ، ۱۵:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

راستش امشب بعد نماز یه لحظه فکر کردم، که ما چه قدر کم فرصت داریم...

ما همش 20 تا 40 سال ( از روزی که خودمونو شناختیم) به طور میانگین فرصت داریم برای نه صد ها سال نه هزاران سال نه میلیون ها سال نه میلیارد ها سال بلکه برای ابدیت تصمیم بگیریم...

کلمه ابدیت که خیلی از ما راحت از کنارش رد میشم خیلی سنگینه خیلی...

همش این جمله توی ذهنم میاد:

20 تا 40 سال برای ابدیت....

امشب شاید تونستم کمی درک کنم این آیه قرآن رو : آیه 2 سوره عصر :

 که واقعا انسان دستخوش زیان است.

 

تفسیر نمونه :

به طور مسلم همه انسانها در زیانند (ان الانسان لفى خسر). سرمایه هاى وجودى خود را چه بخواهند یا نخواهند از دست مى دهند، ساعات و ایام و ماه ها و سالهاى عمر به سرعت مى گذرد، نیروهاى معنوى و مادى تحلیل مى رود، و توان و قدرت کاسته مى شود.
آرى انسان ، همانند کسى است که سرمایه عظیمى در اختیار داشته باشد، و بى آنکه بخواهد هر روز بخشى از آن سرمایه ها را از او بگیرند، این طبیعت زندگى دنیا است ، طبیعت زیان کردن مداوم !

 

و باز هم .... 20 تا 40 سال برای ابدیت....

 

پ.ن : مثل یه شوخی میمونه ، نه؟

پ.ن: و همین قدر غم انگیز و پر از استرس ، نه؟

 

Raymond
۲۰ تیر ۰۰ ، ۲۱:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر