جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

یادگیرنده مادام العمر

جزیره من

اینجا جزیره اختصاصی آقای سین هستش :) اینجا از خاطرات دانشجویی تا خاطرات تدریس تا مطالبی که در مورد رشد و توسعه فردی هستش و برام جالبن رو مینویسم گاهی اوقات هم دلنوشته ؛)

آخرین نظرات

 

کاش بین این همه پیام رسان و شبکه اجتماعی که ساختند یه شبکه اجتماعی هم راه می انداختند برای مشاغل ؛ بعضی اوقات میگم چه خوب میشد یه شبکه اجتماعی بود مخصوص فرهنگیان ؛ 

1. چه مشکلاتی تدریسی (مدیریت کلاس و... ) که بر طرف نمیشد!

2. چه پیشنهاد هایی برای تدریس موثر تر (روش های تدریس) مطرح نمیشد!

3. چه کتاب هایی که معرفی نمیشد!

4. چه تجربیاتی که مطرح نمیشد برای معلمین تازه کار!

چند روز پیش این ایده اومد تو ذهنم که چی میشد حداقل توی همین شاد یه قسمتی بود مشابه توییتر برای معلمین که با هم تعامل کنند هر چند شاد ، شبکه آموزشی دانش آموز هست اما چاره چیه حالا فعلا این حداقل رو فراهم میکردند.

آقای سین
۲۳ دی ۰۰ ، ۱۴:۲۴ ۱ نظر

این قسمت خاطره هم داره!

ترم یک : 

استاد شماره 2 :

اوایل ترم استاد گفت که این درستون هم تئوری هست هم عملی و یه پروژه برامون تعریف کردن که باید تا آخر این ترم آماده بشه و 3 تا منع اصلی و چندین منبع فرعی ؛ ترم اول بودیم و تازه کار ! خلاصه که من هم میخواستم خیلی عالی از کار در بیاد و همش تو کتابخونه و توی سایت ها بودم ؛ اواسط ترم تعدادی از ما که برامون مهم بودش کارهامون رو نشون استاد دادیم و ایشون هم نظر دادن و ایراداتی گرفتن ؛

خلاصه که خیلی اون ترم اذیت شدم بخاطرش چون گفتم بود 8 نمره داره و حسابی براش زحمت کشیدم.

جالب اینجاست که برخی از دوستان ما هم که اصلا براشون مهم نبود و انجام ندادن و بعضی از اونها هم که شب قبل از امتحان یه نیم ساعت تا یه ساعت چند تا مطلب از نت تو ورد کپی کردن و تمام!

بعد که نمرات اومد اون کسی که اون شب کار هاش نیم ساعت تا یه ساعت شده بود و کپی کرد نمرش از ما بیشتر شده و شده 20 ! بله متوجه شدیم که استاد اصلا این کار ها براش مهم نبوده و اصلا نگاه نکرده ! (البته از ترم بعد متوجه شدیم که کلا روال انگار همینطوره ؛ و متاسف شدم برای دانشگاه فرهنگیان با این گونه اساتید)

نکات مثبت :

 حقیقتش روش تدریسش سخنرانی بود و ایده خاصی نداشت و دانشجوهاهم سر کلاس فعال نبودن.

(البته اینم بگم که این انگیزه ای که در دانشجو ها ایجاد کرد یه فریب بود و نمیشه جز نکات مثبت آوردش بخاطر اینکه نتیجه عکس داد و دانشجو رو دلسرد کرد)

نکات منفی :

1) دقیق و روشن کار پژوهشی رو بیان نکرد و باعث شده بود دانشجو ها دو سه هفته اول گیج بشن.

2) عدم پیگیری کار ها در طول ترم.

3) روش تدریس سنتی.

 

راهکار :

1. تهیه چک لیست از انتظارات با بیان نکات در مورد آنها در یک فایل و در اختیار دانشجو قرار دادن.

2. تهیه بازه زمانی برای چک کردن پرژه های به عنوان "چک اولیه"

3. استفاده از روش تدریس فعال مانند روش "یادگیری معکوس" و ارائه دانشجویان (کنفرانس).

4. و در آخر ارائه خلاصه پروژه ها در کلاس. 

آقای سین
۱۹ دی ۰۰ ، ۲۲:۲۰ ۱ نظر

یه مدت بود می خواستم که اساتید ترم های قبلم رو بررسی کنم و نقاط قوت و ضعفشون پیدا کنم تا شاید بتونم یه روش تدریس و مدیریت کلاس ایده آلی داشته باشم بعد از فارغ التحصیلی :)

اما  از چه نظر بررسی میکنم ؟ معیار من فعال بودن دانشجو و انگیزه دانشجو برای فعالیت هست.

خب برای اینکه کسی از قلم نیقتد سر زدم به سامانه گلستان و اطلاعات جامعه دانشجو تا دروس هر ترم و اساتیدش رو ببینم.

 

ترم یک :

استاد شماره 1 :  

نقطه قوت : یکی از ویژگی های خوب تدریس ایشون این بود که قبل از شروع درس جدید از دانشجویان میخواست که خلاصه ای از جلسه قبل ارائه بدن که مثبت می گرفتند و اگه کسی داوطلب نبود خودشون یه شماره از روی لیست حضور و غیاب اعلام میکردند و اگه بلد نبود منفی میدادند خودم به شخصه قبل از کلاس ایشون همش دنبال مطالب جلسه قبل بودم و مطالعشون میکردم و اما

نقطه ضعف : این بود که اگه کسی یه جلسه خلاصه رو میگفت خیالش راحت بود که از من پرسیده و دیگه این جلسه قرار نیست ازم سوال بشه و خودشو آماده نمیکرد.

 

راهکار : اگه استاد اول ترم میگفت که اینطور نیست که اگه از کسی پرسیده شد یا خلاصه گفت دیگه جلسه قبل خیالش راحت باشه خب بهتر بود و اینکه اگه یه  بارم بندی از همون اول ترم مشخص می کرد و اهمیت این منفی ها و مثبت ها رو میگفتند شاید موثر تر میبود.

آقای سین
۱۶ دی ۰۰ ، ۱۶:۵۳ ۲ نظر

نمی دونم چم شده ترم های قبل اینطوری استرس نمیگرفت منو!

با اینکه این ترم مجازیه بازم استرس گرفتم بدجور !

پریروز دوباره یاد پادکست کار عمیق بی پلاس افتادم چند ماه پیش گوش کردم بودمش و تا حدی بهش عمل کردم اما نه خوب ، دوباره 1 ساعت رو ثانیه به ثانیه نکته برداری کردم، برای چی؟

احساس میکنم روز ها همینطور میگذره و کار مفیدی انجام نمیدم به قول این پادکست یه کار عمیق!

یه جمله گفت آقای بندی به این صورت : 

رسانه ها اعتیاد آورند و اینطوری نیست که یه اشکالی تو سیستم باشه که باعث شده باشه ما معتاد تلفنمون بشیم، نه! این تلفن و شبکه های اجتماعی  اصلا طراحی شده که معتادمون کنه! چیزی که خیلیامون نمیدونیم اینه که چطوری بر این اعتیاد غلبه کنیم! و وقت و انرژی مون رو بزاریم روی هدف و کاری که برامون مهمه.

حالا فکرشو کن موضوع مقاله ای هم که انتخاب کردم برا نوشتن اعتیاد به اینترنته :/  حالا هر چند که متخصصان این حوزه رسانه میگن روزانه بیش تر از 3 ساعت استفاده از فضای مجازی اعتیاده اما خب اتفاق نظر ندارن برا این.

خلاصه کم همه مبتلاییم !

 

یه سری تکنیک ها هم گفت تلاشمو میکنم که با این پادکست ها و دوره های سواد رسانه ای یه اتفاق خوب رقم بخوره!

بعضی اوقات این ترس میاد سراغم که الان داری طلایی ترین دوران زندگیت رو چطور میگذرونی بهتر بگم جوونی چطور میگذرونی یا چطور قراره بگذرونی ! همش کار های سطحی انجام بدی؟ 

سوال "چطور باید بگذورنی" اذیتم میکنه :(

خلاصه که چند روزیه این ترس دوباره اومده سراغم و این دفعه باید یه فکر اساسی کنم :/ 

#مبتلاشدگانیم

آقای سین
۱۳ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۰ ۵ نظر

آها! که اینطور!!
چندین ماه هستش که نمیتونم قشنگ تمرکز  کنم ! حتی موقع هایی که وبگردی میکردم بیشتر تمایل داشتم متن های کوتاه رو بخونم انگار حوصله متن های طولانی رو نداشتم (ای بابا مرا چرا اینگونه گشته است :/) 
تا اینکه چند روز پیش همینطور که دنبال کتابی در مورد تمرکز و مطالعه عمیق در طاقچه بودم اسم این کتاب توجهم رو جلب مقدمه مترجم رو خوندم چی بود؟  همش حرف دل :/
«جانا سخن از زبان ما می گویی.»

در مورد تاثیرات اینترنت و حتی شبکه های اجتماعی بر مغز انسان است و اینکه چطور باعث میشه ما سطحی مطالب رو بخونیم و بی حوصله بشیم نسبت به کتاب خوندن!

 

قسمتی از کتاب :  کم عمقها: اینترنت با مغز ما چه می کند؟  نیکلاس کار

طی چند سال اخیر همیشه این حس ناخوشایند را داشته ام که انگار کسی یا چیزی با مغز من ور می رود، نقشه مدارهای عصبی ام را بازسازی و حافظه ام را دوباره برنامه نویسی می کند. البته، ذهنم از دست نمی رود تا جایی که فعلا میدانم - اما در حال تغییر است. دیگر به سیاق گذشته فکر نمی کنم. این حس غریب بیشتر حین مطالعه به من دست می دهد. پیشتر، غرق شدن در کتاب یا مقاله ای بلند برایم آسان بود. ذهنم درگیر پیچش های روایت یا چرخشهای بحث میشد و می توانستم ساعت ها در درازای یک نوشته پرسه بزنم. اما دیگر این طور نیستم. اکنون تمرکزم بعد از دو یا سه صفحه از بین می رود. بی قرار می شوم، سر نخ را گم می کنم و دنبال کار دیگری برای انجام دادن می گردم. مثل این است که باید دایما ذهن خودسرم را سر متن برگردانم. مطالعه عمیقی که قبلا به صورت طبیعی به سراغم می آمد، الان به یک چالش تبدیل شده است.

در ابتدا به نظرم آمد که شاید من گمراه یا منزوی شده باشم. اما گمان نمیکنم این طور باشد، چون وقتی مشکلاتم در مورد مطالعه را با دوستانم در میان می گذارم، می گویند که آنها هم از همین مصیبت رنج می برند. هر چه بیشتر از وب استفاده می کنند، برای متمرکز ماندن روی یک متن بلند، با چالش بیشتری مواجهند. بعضی شان حتی نگرانند که شاید به پریشان فکری مزمن دچار شده باشند! چند نفر از وبلاگ نویس هایی هم که نوشته های شان را می خوانم، به همین پدیده اشاره کرده اند. اسکات کارپ، که پیشتر برای ایک مجله کار می کرد، ولی الان وبلاگی در باب رسانه های برخط دارد، اعتراف می کند که دیگر اصلا کتاب نمی خواند. او در وبلاگش می نویسد «رشته اصلی من در دانشکده ادبیات بود و خوره کتاب خوانی بودم. اما چه شد؟» و خودش در مورد پاسخ سوالش گمانه می زند: «شاید دلیل این که بیشتر مطالعه ام را روی وب انجام می دهم، به این خاطر نباشد که شیوه مطالعه ام عوض شده چون دنبال راحتی در مطالعه هستم بلکه از این جهت باشد که شیوه تفکرم تغییر کرده است.»"

آقای سین
۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۰۸ ۱ نظر