-خودمو خوب معرفی نکردم: بعد از 4 هفته که رفتم سر کلاس، دیروز یکی از دانش آموزان بهم گفت: آقا شما سرباز معلم هستین؟ دیدم ای بابا من یادم رفته جلسه اول خودمو کامل معرفی کنم، امروز سر کلاس هایی که داشتم گفتم که من دانشجو دانشگاه فرهنگیان بودم و مسیر معلم شدن، مزایا و اینا رو براشون گفتم تا اینکه یه نقشه ذهنی داشته باشن.
-عدم تسلط بیشتر از کتاب: امروز توی دفتر که با همکارا نشسته بودیم معلم های باسابقه به ما معلم های سال اولی تجربیاتشون رو میگفتن: یکی از معلم ها گفت: اون درس رو کامل و مسلط باشن حتی سعی کنید یکم هم بیشتر از اون درس و مبحث اطلاعات داشته باشین، گفت: دانش آموز باید احساس کنه که تو پروفسوری گفت که من مثلا یه فرمول فیزیک که توی کتاب هم نیست رو سریع پای تخته مینویسم، که دانش آموز هنگ کنه :) مثلا از سایت آلا استفاده کن! اما گفت نمیخواد سخت بگیری! تو اینترنت که نیستی همه چیز رو بلد باشه. اگه یه سوال بلد نبودی بگو من که ویکی پدیا نیستم و اینکه گفت نمیخواد زیاد سخت بگیری اگه کلاست جذاب باشه دانش آموز خودش میره خوب درس رو میخونه اگه خیلی سخت بگیره بدتر میشه.
- سخت گیری زیاد: من اصلا قصد سختگیری نداشتم اما انگار اینکارم سختگیری بوده، از دانش آموزان امتحان گرفتم 5 سال 15 دقیقه :) وقتی یکی از همکارا فهمید گفت نمیخواد اینقدر سخت بگیری، اما خب دانش آموزان همین 15 دقیقه هم میخواستن تقلب کنن!
- واکنش در حضور دانش آموز : دانش آموز برگه امتحان رو 5 دقیقه دیر تر آورد تحویل داد منم در حضورش روی برگه خط کشیدم، عصبی شد برگه رو پاره کرد! منم از کلاس پرتش کردم بیرون.
- حواسمو جمع کنم و همش حرف منطقی بزنم که هیچ کجا دانش آموز نتونه ازم نقطه ضعف پیدا کنه.
- حواسم باشه سال آینده تک زنگ هام اول یا اخر هفته و زنگ آخر بگم به مدیر توی برنامه برام در نظر بگیره که راحت تر باشم.
- تشویق در دوره دوم: کلا سعی کنم دانش آموزان رو کمتر تشویق کنم چون اگه تشویق کنم مورد تمسخر سایر دانش آموزها قرار میگیره!